من خودم مشکلم اینه که همیشه فکر میکردم مردها ابرقدرتن :)
فکر میکردم مردها فقط میخوان سکس کنن و فرار کنن.
برعکسه.
مرد ممکنه بخواد بخوابه با همه، چون اون بیچاره مخش تنوع طلبه. حتی دخترا هم ممکنه همینطوری بشن. الان خود من استرس دارم که وقتی اسم یکی بره توی شناسنامه م باید با بزرگترین وحشت زندگیم روبرو شم.
یعنی ما هم تنوع طلبی رو دوست داریم. ما هم حداقل استقلال و ازادی رو دوست داریم.
ولی قضیه اینه که مرد ممکنه علاقمند بشه. مردها اتفاقا زود علاقمند میشن.
ما زنها دیرتر دل میبندیم. محافظه کاریم.
مرد نه، کیرشو میگیره دستش و میاد جلو.
من امشب کلی گریه کردم.
به یه پسر خوشگگگگگگگگگگللللللللللل ناز دوست داشتنی (چشماش منو میبرد بچهها، لباش خوشگل بود، سبزه بود :))))) ) گفتم که نمیتونم باهاش دوست بشم.
دلم سوخت.
غرورش شکست.
ولی بیشتر ازون خودم رو سرزنش کردم.
من همون لحظه و ثانیهای که حس کردم (چند ماه قبل) که این ادم به من ممکنه دل ببنده، نباید عنتربازی درمیاوردم و خودمو لوس میکردم.
مشکل من اینه که دیر باور میکنم که یه پسر ممکنه دل ببنده. همیشه حس میکنم چر یه پسر باید منو بخواد؟
اون پسر چند روز بود که مریض بود.
یکی از دلایلش منه شت گه بودم.
از خودم بدم میاد.
گه.