loading...

بیرون دروازه خونه خنگول ها :)

Content extracted from http://outsideofheaven.blog.ir/rss/?1581162814

بازدید : 161
چهارشنبه 6 خرداد 1399 زمان : 19:24
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بیرون دروازه خونه خنگول ها :)

چند روزه دارم به این فکر میکنم،

که گرچه من هم مثل همه ماها خیلی سختی کشیدم،

ولی وقتشه که بخوام به همه فانتزیام جامه عمل بپوشونم.

اینی که میگم ممکنه خیلی سال وقت ببره،

ولی دوست دارم توی حیطه علمی‌رشته خودم یه جایزه بزرگ ببرم.

خیلی بزرگ.

برنامه رو گذاشتم که توی 15 سال اینده بهش برسم.

بازدید : 175
پنجشنبه 31 ارديبهشت 1399 زمان : 7:23
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بیرون دروازه خونه خنگول ها :)

اصالت و شخصیت،

چیزی هست که تو اونو در سالهای اولیه زندگیت از محیط اطرافت یاد میگیری و بخشی هم ژنتیکیه،

و اون با تو میمونه.

به مرور همه ماها باتجربه تر میشیم، سنجیده تر صحبت میکنیم.

ولی ارزشهای ما و قوانین درونی ما تغییر نخواهند کرد.

بازدید : 200
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 9:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بیرون دروازه خونه خنگول ها :)

اگه سابقه ریسرچ داری،

پس با لیسانست هم پذیرش میگیری.

اگه نه،

پس باید سابقه ریسرچ جور کنی

همه ما با فول فاند اومدیم. بدون فاند زندگی کردن وحشتناکه مگه بخوای از پول ددی بدی (گرگ زاده از پول ددیش خرج تحصیل و زندگیش رو میداد به عنوان مثال).

بازدید : 201
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 9:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بیرون دروازه خونه خنگول ها :)

سلام محمد،

والا رشته مایکروبایالاجی اینده تحصیلی و گاها کاری خوبی توی کانادا داره.

منتها باید دقت کنی که مارکت کانادا کوچیکه و گاها ممکنه دو سه سال یک جای کوچیک کار کنی و اگه جاتو عوض کنی هم شاید pay raise ت یکمی‌بهتر شه، ولی سر و ته همونه.

بچه‌ها یک مرد 51 ساله سفید، توی استان نوا اسکوشیا، 14 نفر رو کشت.

including his ex girlfriend and her current boyfriend, and a police officer.

افیسر پلیس دو تا بچه هم داشته و بیست و سه سالش بوده.

منتها ایرانیا معمولا فاقد عقل و شعورن. و وارد هر جایی میشن میخوان بگن شهر ما تهرانه (انگار تهران چه گهی شده) و بهتر از بقیه جاهاست. و اصلا اینو درک نمیکنن که بابا هر جای دنیا مشکل داره.

وقتی اینها رو بهشون میگی و میگی که اما کانادا در جرم و جنایت بالاست میگن نه! از امریکا که بهتریم. احمق بیشعور، از امریکا بدتره اوضاع کانادا.

کانادا جمعیتش یک دهم امریکاست و سایزش از امریکا بزرگتره.

امار نسبی جنیایتش با وود قدقعن بودن اسلحه خیلی بالاست.

همین چند ماه قبل جا به جای شهر ما ازین برگه‌های wanted زده بودن که دو تا پسر سفید چندین نفر رو کشتن توی ونکوو و فرار کردن سمت قطب.

و اینکه ترامپ داره صنایع امریکا رو از چین و هند جمع میکنه! بیار امریکا.

من دقیقا پیش بینی این رو کرده بودم. دقیقا همین رو.

و ازین که هرچی پیش بینی میکنم درست از اب درمیاد شگفته زده م!

بازدید : 193
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 9:21
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بیرون دروازه خونه خنگول ها :)

نامزدم یک طیف وسیعی از ادمها رو فالو میکنه.

دلیلش هم اینه که میخواد بدونه چقدر جهان شناسی من به یلوغ رسیده، و ضمنا بدونه که هر ادمی‌عاقبتش چطوری میشه. یا هر ادمی‌چطوری زندگیش رو هندل میکنه.

میگفت گرگ زاده یه پست گذاشته (برای من هم فرستاد، وحشتناک بود) و توش نوشته تورنتو توی خز بودن عین شهرستان میمونه.

یادتونه بهم میگفت عاقبت گرگ زاده گرگ شود گرچه با ادمی‌بزرگ شود؟ چون شهرستانی بودم؟

بعد پنج شش سال هیچ تغییری نکرده. بچه‌ها آدم‌ها تغییر نمیکنن. هیچ تغییری نمیکنن. اگه همون هفته اول میبینین که یکی یه سری اخلاقای رو اعصاب داره رهاش کنید. تصمیمتون رو حداقل بگیرید.

ادمها تغییر نمیکنن. خیلی خوشحالم که هیچوقت حاضر نشدم توی انتاریو ببینمش. مخصوصا بار اخر که کلی اصرار کرد.

بازدید : 194
يکشنبه 10 اسفند 1398 زمان : 14:57
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بیرون دروازه خونه خنگول ها :)

امروز یه ویدئو دیدم که یک عالمه ادم از دنیا رفته رو با لباسای قرنطینه داشتن توی یه گودال بزرگ خاک میکردن.

و یاد این افتادم که من سه سال و نیمه کانادام، و یه دوستی داشتم که نه تنها زیر همه حرفهاش زد، نه تنها هیچوقت کمکم نکرد، بلکه هر بار هم یک شرط میگذاشت برای اینکه حتی وقتی میرم شهرشون برم باهاش یک قهوه بخورم: رام شو!

و این آرزو رو اون توی دلش و رویاهاش و شهرش نگه داشت، و من اومدم اینجا و الانم دارم اینجا میرم برای همیشه.

با آدمها مهربان باشید بچه‌ها.

ادم‌ها همیشه توی سختی نیستن. درست میشه وضعشون. و یادشون میمونه با اونها چه کردید.

به ادمها قول‌هایی ندید که هیچوقت قرار نیست عمل کیند یا قراره با شرط و شروط عمل کنید (مثلا: برده من شو).

من الان زنده م و مینویسم. ولی ممکن بود توی همین سه سال و نیم گذشته بر اثر یک حادثه بمیرم.

بازدید : 241
شنبه 9 اسفند 1398 زمان : 18:41
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بیرون دروازه خونه خنگول ها :)

“This is your life. Do what you want and do it often.
If you don't like something, change it.
If you don't like your job, quit.
If you don't have enough time, stop watching TV.
If you are looking for the love of your life, stop; they will be waiting for you when you start doing things you love.
Stop over-analysing, life is simple.
All emotions are beautiful.
When you eat, appreciate every last bite.
Life is simple.
Open your heart, mind and arms to new things and people, we are united in our differences.
Ask the next person you see what their passion is and share your inspiring dream with them.
Travel often; getting lost will help you find yourself.
Some opportunities only come once, seize them.
Life is about the people you meet and the things you create with them, so go out and start creating.
Life is short, live your dream and wear your passion.”

بیرون دروازه خونه خنگول ها :)

بازدید : 172
جمعه 8 اسفند 1398 زمان : 2:42
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بیرون دروازه خونه خنگول ها :)

حقیقتش از یه جهاتی دلم برای پسرای ایرانی خیلی میسوزه.

بچه‌های دهه شصت (اوایلش مخصوصا) میبینی همه شون توی بین بیست تا بیست و بیست و هفت هشت سالگی ازدواج کردن.

بعد یه طلاق دارن.

بعدم در به در دنبال دخترای همسن من و دهه هفتادین.

طفلک‌ها واقعا بدبخت شدن.

دلمم میسوزه.

ولی دیگه همینه که هست.

ولی بچه‌های همسن اونها، ایرانیا، که اینجا به دنیا اومدن یا بزرگ شدن، یا مجردن یا اگه متاهلن وضعیتشون بهتره.

یعنی اینها اگه نبودن من الان بی شوهر بودم.

بازدید : 187
پنجشنبه 7 اسفند 1398 زمان : 7:24
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

بیرون دروازه خونه خنگول ها :)

مشکلی که من الان چند ساله که پیدا کردم،

اینه که،

واقعا نمیفهمم ازدواج به چه دردی میخوره.

یعنی پوینت کاغذ امضا کردن چیه؟

چرا من باید کاغذ امضا کنم و خودم و بقیه رو توی دردسر احتمالی بندازم و شاید علاقه م به شریک زندگیم بعد ازون ازدواج کم هم بشه و حس کنم محدود شدم یا حالا وای چه خبره؟! که چی بشه؟! وقتی که میشه بدون کاغذ هم عاشق بود و با علاقه بیشتری زندگی کرد؟

الان این روزها کشورهای بسیاری دوست دختر پسری یا نامزدی رو به اندازه ازدواج قبول دارن.

قرار نیست به خاطر حرف 4 تا اسکل احمق غربی من بخوام تن به این کارها بدم.

وقتی از مرحله دوست دختر پسری کم کم وارد ازدواج میشی (ورژن کاغذی) واقعا آدم به همه چیز فکر میکنه.

از طرفی اگه بخوام بعدا بچه بیارم، احتمالا برای بچه م یه کوچولو مشکل پیش بیاد. این حدسمه.

خلاصه اوضاع قاریشمیش.

تعداد صفحات : 3

آمار سایت
  • کل مطالب : 33
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 3
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 4
  • بازدید کننده امروز : 4
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 35
  • بازدید ماه : 210
  • بازدید سال : 229
  • بازدید کلی : 10352
  • کدهای اختصاصی